جمعی از اعضای حزب موتلفه اسلامی در هفته گذشته دیداری را با علامه مصباح یزدی در موسسه امام خمینی(ره) داشتند که این استاد حوزه علميه قم در سخنان خود به بیان اصول کلی و مبانی فکری حرکتهای اجتماعی و سیاسی پرداخت.
به گزارش رجانیوز، متن کامل بیانات آیتالله مصباح یزدی در این دیدار در ادامه آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن. صلواتک علیه و علی آبائه. فی هذه الساعة و فی کل الساعة. ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا. حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.
تقدیم به روح ملکوتی حضرت امام (ره) و شهدای والا مقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
تشریففرمایی عزیزان و برادران گرامی و ارجمند را به این موسسه که مانند خانه خودشان است، خوشآمد عرض میکنم و از خدای متعال درخواست میکنیم که همواره، در همه راهها و همه مراحل، ما را هدایت کند و در راهی که مرضی خود و اولیائش است، کمک بفرماید.
زمانی حتی متدینین آیتالله کاشانی را چون فعالیت سیاسی میکرد، نکوهش میکردند
همانطور که به حق اشاره کردید، یکی از بزرگترین خدماتی که امام راحل(ره) به جامعه اسلامی ارائه فرمودند و هنوز هم قدرش خوب شناخته نشده، این است که مسلمانها به خصوص ما ایرانیها را متوجه یک بخش عظیمی از وظایف دینی کردند که از آنها غافل بودیم. من این را وظیفه خودم میدانم كه حداقل در زبان شکرگزاری نعمت کنم. من از بچگی یادم است که وقتی از دینداری صحبت میشد، در ذهن، بعضی از افراد، فقط مسائل فردی تداعی میشد. در آن زمان، کسی را دیندار میدانستند که نماز میخواند و مسجد میرفت و در مجالس روضه شرکت میکرد. چیزی که اصلاً جزو دینداری محسوب نمیشد، دخالت در مسائل سیاسی بود. نه تنها میگفتند که این امور جزو دین نیست، بلکه معتقد بودند که پرداختن به این کارها مخالف دین است و کسانی که دنبال این مسائل میروند، تقوای ندارند.
نمونه بارز این مسأله ذهنیتی بود که درباره آیت الله کاشانی وجود داشت. ایشان از لحاظ علمی در سطح مرجعیت بود و از نوابغ کشور و شخصیتهای بزرگ محسوب میشد و خدماتی که به اسلام و تشیع کرد کم نظیر بود اما به خاطر اینکه درباره مسائل سیاسی بحث میکرد و از دولت انتقاد میکرد، کسی ایشان را جزو علمای برجسته محسوب نمیکرد و در آخر هم در حالت شبه تبعید از دنیا رفت. این نمونه برداشتی بود که مردم ما از دینداری داشتند و میگفتند این کاری که ایشان میکند، با شأن روحانیت و مرجعیت سازگاری ندارد.
امام خمینی(ره) این را برای ما جا انداخت که فعالیت سیاسی مانند نماز جزو دین است
در چنین شرایطی، امام طلوع کرد و با یک عزم راسخ و پشتکار بینظیر به قدری مجاهده کرد تا در بین مسلمانها این را جا انداخت که همانطور که نماز جزو دین است، دخالت در امور سیاسی و ایجاد حکومت اسلامی هم جزيی از دین است و اگر کسی وارد این مسائل نشود، دینش کمبود دارد.
شاید بیش از نصف مسائلی که در فقه اسلامی مطرح است، مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی باشد اما تا آن روز مورد توجه قرار نمیگرفت. امام ابتدا در بین شاگردان خود این بحثها را مطرح کرد. خدا میداند که در این راه چقدر زجر کشید، خون دل خورد و چه تهمتهایی را تحمل کرد که به گوشهای از آن اشاره کرده است که پدر پیر شما چه خون دلی خورده است. کسانی که با ایشان مخالفت میکردند، به نام دین به مخالفت میپرداختند و عمل ایشان را انحراف از دین قلمداد میکردند. از برجستهترین کارهایی که ایشان کرد و تأثیر عمیقی بر جامعه ما بخشید، طرح بحثهای ولایت فقیه بود که در نجف مطرح شد. بالاخره بعد از همه این مجاهدتها و خون دل خوردنها در ابتدا از لحاظ نظری برای جامعه ما ثابت کرد که سیاست هم جزو دین و بلکه از اوجب واجبات است و یک تحول عظیم در نگاه ما به اسلام و مسائل اسلامی و واجبات شرعی پیدا شد که در تاریخ کم نظیر بود و این تحول فکری، منشأ آن تحول رفتاری و اجتماعی شد. اگر آن تحول فکری به وجود نیامده بود، وقتی ایشان فریاد میزد که اسلام در خطر است، هیچ کس اهمیت نمیداد. اما وقتی آن زمینه را فراهم کردند، همه فریاد ایشان را پاسخ گفتند و جانشان را هم در این راه تقدیم کردند.
نهایت امر بهمعروف را "نهی از ریش تراشی" میدانستند
در رابطه با همین بحث امر به معروف که برادران اشاره کردند، در آن ایام، تصوری که از امر به معروف در جامعه رایج بود، بسیار سطحی بود. من خوب یادم است در آن زمان کسانی که منبر میرفتند و مسأله شرعی میگفتند، مصادیقی که برای امر به معروف بيان میکردند، نهایتاً نهی از ریش تراشی بود. امر به معروف را هم در این خلاصه میکردند که بینمازها نماز بخوانند. تمام مصادیق امر به معروف و نهی از منکر، همین چیزها بود اما دخالت در سیاست و مخالفت با شاه و نخست وزیر و وزيران، اصلا هیچ ربطی به امر به معروف نداشت. امام بود که جامعه را بیدار کرد و این بخش عظیم از مسائل اسلامی را برای مردم بیان کرد و آنچنان پایداری کرد که مردم باور کنند و در صحنه وارد شوند و حاضر شوند در این راه جانشان را بدهند.
پیشتر کسی حاضر نبود برای مسائل دینی یک سیلی بخورد، اما به برکت هدایتهای امام بود که جوان ما سینه خود را در مقابل سرنیزه شاه باز میکرد. شما ببینید با اینکه بخشی از فقه ما مسائل فردی مانند نماز، روزه، طهارت و غسل است، بیش از هزار سال است که علمای شیعه و سنی روی آن کار کردهاند اما بخشی از فقه که مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی است، تقریبا از زمان امام راحل شروع شد. شما اگر در کتابخانههای مدارس ما مانند فیضیه و سایر کتابخانهها آمار بگیرید، بیش از ۵۰ یا ۶۰ درصد آن مربوط به طهارت و صلاة است. اما درباره جهاد و امر به معروف و حکومت و قضاوت و دیگر نیازهای جامعه کتابهای بسیار کمی داریم. عمده آنچه در این زمینهها کار شده، بعد از انقلاب بوده است. بهطور طبیعی در چنین زمینهای که عمرش نهایتاً ۵۰ سال است، مسائل حل نشده و ابهامهاي زیادی وجود دارد.
در طهارت و صلاتی که صدها کتاب داریم، هنوز مسائل اختلافی زیادی داریم؛ پس در این بخش که کار هم زیاد نشده، نباید توقع داشت که هیچ ابهامی نباشد. به طور طبیعی مسائل زیادی است که باید درباره آن کار کرد و فقهای بزرگ با سرمایههای علمی قوی باید سالها روی این مسائل کار کنند تا بحثها پخته شده و مسائل حلاجی شود تا جوابهای روشنتری بهدست آید. مقصودم از این عرایض این است که همه قبول داریم که امر به معروف و نهی از منکر از واجبات مهم است اما معنایش این نیست که در اینجا ابهامی وجود ندارد. مسائل فراوانی است که با سرنوشت زندگی اجتماعی انسان ارتباط دارد و باید تکلیف آن معلوم شود.
امام حسین(ع) شرایط امر به معروف را داشت؟
همین بحث امر به معروف چند شرط دارد که یکی از آنها این است که احتمال ضرر ندهید. اگر احتمال ضرر دهید، دیگر واجب نیست. خوب اولین سؤال این است که چنین امر به معروفی چه اثری در اصلاح جامعه دارد؟ همچنین مگر ما نمیگوییم سیدالشهدا عليه السلام برای امر به معروف قیام کرد؟ آیا ایشان احتمال ضرر نمیداد؟ این همه قیامهایی که در تاریخ بر علیه کفار و فجار و غاصبین شده احتمال ضرر نمیدادند؟ پس چطور شرط امر به معروف این است که احتمال ضرر ندهیم؟ خوب کسی که بینش سطحی دارد، در منبر و محله این مسائل را تنها به همین شکل میگوید. ولی با این بینش چطور میخواهید جامعه را اصلاح کنید؟ این به تحقیق عمیقتر در امر به معروف نیاز دارد که امر به معروف چند اصطلاح دارد و رابطه آن با جهاد چیست؟ جهاد چند وجه دارد و غیر از ابتدایی و دفاعی چه جهادهایی داریم و چه رابطهای با امر به معروف دارند؟ این کاری که سید الشهدا علیه السلام کرد، جهاد بود یا امر به معروف؟ شما چند کتاب سراغ دارید که این بحثها را مطرح کرده باشد؟ البته من نمیگویم در رابطه با این مسائل و موضوعات اصلاً بحث نشده و یا اینکه این مسائل قابل حل نیست، بلکه مقصودم این است که به گونهای تبیین نشده که در دسترس همه، در مساجد و محافل علمی و مدارس قرار گرفته باشد. خلاصه اینکه ما که در این راه کار میکنیم، تصور نکنیم همه مسائل تمام شده و همه چیز حل شده است.
خب این مسائلی که مطرح شد، ابهامهايی بود که در جنبه حکم مسائل وجود داشت که باید عدهای از اندیشمندان درباره آنها تحقیق و بحث کنند، اما بیشتر و شدیدتر، ابهامهايی است که در ناحیه موضوع و تعیین مصداق وجود دارد. تشخیص موضوعها کار آسانی نیست. در موارد متعددی دو سه گروه متدین و عادل که میتوان به همه آنها در نماز اقتدا کرد، در تشخیص وظیفه اختلاف نظر دارند. به عنوان مثال، اصل اینکه دفاع از اسلام و انقلاب واجب است، مورد قبول همه است، اما اینکه این کار مشخص در حقیقت دفاع از اسلام است یا اینکه نتیجهاش به ضرر اسلام است مورد اختلاف است و تشخیص آن مشکل است.
در اینجا این سؤال مطرح است که در چنین مواردی وظیفه ما در قبال برادران مؤمنی که وظیفه دیگری تشخیص دادهاند، چیست؟ من جملهای از مرحوم آیت الله بهجت نقل میکنم که یادی هم از ایشان شده باشد. ایشان میفرمودند اوایلی که نهضت مشروطیت مطرح شده و در نجف در این باره بحث بود، غالباً طرفداران مشروطیت مقلد مرحوم آخوند خراسانی بودند و مخالفان مشروطه مقلد آسید محمد کاظم یزدی. در اذهان اینطور تداعی میشد که این دو بزرگوار در موضوع مشروطه با هم مخالف هستند. روزی یکی از شاگردهای آسید محمد کاظم، خدمت ایشان رسید و سؤال کرد آیا کسانی که از مشروطه حمایت میکنند، عادل هستند و میتوان در نماز به آنها اقتدا کرد؟ آسید محمد کاظم قدری تأمل کرد که فکر کند. طلبه اینطور برداشت کرد که سکوت و تأمل ایشان به معنای نفی عدالت آنان است و رفت. ایشان بعد از تأمل دید، طلبه رفته است. شب که مرحوم سید برای درس گفتن آمد، چشمش به در بود تا آن طلبه بیاید. وقتی وارد شد، او را صدا زد و گفت بله میتوان پشت سرشان نماز خواند چون که اختلاف در تشخیص مورد و مصداق است. درست است که ما با این مشروطه مخالفیم و این حرکت را به صلاح اسلام نمیدانیم اما آنها هم تشخیصشان این است و به وظیفه خودشان عمل میکنند. در چنین مواردی باید احترام مؤمنین که طبق تشخیص خودشان عمل میکنند، حفظ شود. البته در مواردی که معتقدیم برادر مؤمن ما در تشخیص وظیفه اجتماعی اشتباه میکند و اشتباه او به اسلام ضرر میزند، باید او را ارشاد کنیم. نباید او را تفسیق کرده و به او بیاحترامی کنیم، اما باید با ظرافت او را متوجه اشتباهش بکنیم.
بیجهت نسبت به افرادی که حداقل ظاهر را رعایت میکنند، بدبین نباشیم
تا اینجا نتیجه عرایضم این شد که اولاً مبانی فکری حرکتمان را باید محکم کنیم. بنا داشته باشیم که سطحی نگر نباشیم. بنا داشته باشیم که تعمق کنیم و بدانیم که بالاخره باید در جایی جوابی برای خدا ارائه کنیم. در اینجا ممکن است روی احساسات و جو حاکم تصمیمی بگیریم، اما باید توجه کنیم در آنجا باید دلیل محکم ارائه کنیم. نباید حرکتهای ما از روی رودربایستی و رفاقتی باشد. این کار زیادی میطلبد اما نباید سهل انگاری کنیم. ثانیا نسبت به کسانی که سوابق خوبی دارند و حسن عملی دارند و ظاهر الصلاح هستند، بیجهت بدبین نباشیم و هر چند سلیقهای متفاوت با ما دارند به آنان بیاحترامی نکنیم و آنها را فاسق ندانیم.
نکته دیگری که باید توجه شود، این است که در حرکتهای اجتماعی و فعالیتهای سیاسی مواظب نفوذ دشمنان و منافقین باشیم. این مسألهای بود که امام راحل از روز اول بر آن تأکید میکردند. در وصیت نامه ایشان ببینید چقدر روی این تأکید شده است که نگذارید این انقلاب به دست نااهلان بیفتد. برخی عناوینی که ایشان ذکر میکند، کاملا معلوم است که به چه کسانی بر میگردد. این دو مسأله را نباید خلط کرد. اینکه نسبت به افراد باید خوشبین بود، حسن ظن داشت و بیجهت با کسی مخالفت نکرد، این سر جای خودش اما در جایی که حرکت اجتماعی مطرح است و سخن از سپردن مسئولیتهای اجتماعی است، عقل میگوید كه باید تحقیق کرد.
مطمئناً به خاطر رأی به فلان نماینده مجلس از ما در آخرت بازخواست میکنند
شما اگر بخواهید در کسب و کار با کسی شریک شوید، آیا به صرف اینکه بگویید آدم خوبی است و حسن ظن به او دارید، میتوانید به او اعتماد کنید و اموالتان را در اختیارش بگذارید؟ در رأی دادن به نماینده مجلس، صرف اینکه شخص مسلمانی است که نماز میخواند و روزه میگیرد، آیا باید به او رأی هم داد؟ اگر به چنین شخصی رأی دادیم، فردای قیامت در پل صراط جلوی ما را میگیرند و از ما سؤال میکنند که چرا به این شخص بدون تحقیق رأی دادی؟ بله باید به او احترام گذاشت و نسبت به او حسن ظن داشت، اما در هنگام سپردن مسئولیت باید به یقین رسید. اگر به این اصل توجه نکنیم، منافقین در ما نفوذ میکنند و زحمات ما هدر میرود. از اینجا اصل چهارم پدید میآید که اگر من تحقیق کردم و قرائن قطعی بهدست آوردم که این آدمی است که کارش برای اسلام ضرر دارد، اما دیگران به این مسأله توجه ندارند و به او حسن ظن دارند، وظیفه من در اینجا چیست؟ در این موارد تا زمانی که مسأله مربوط به شخص خودش است، من حق ندارم اسرارش را فاش و گناهانش را علنی کنم اما اگر بناست گناه او به اسلام ضربه بزند، آیا باید سکوت کنم چون که غیبت حرام است؟ آیا باید آبرویش را حفظ کرد؟ در اینجا این حرف پذیرفته نیست.
برخي كه امروز از همه جا رانده شدهاند، دم از وحدت میزنند!
ما باید اسلام را حفظ کنیم. در اینجا غیبت از واجبترین واجبات است. باید این دشمن اسلام را به مردم معرفی کرد. چرا که مسائل شخصی مطرح نیست، بلکه مصالح اسلام مطرح است. اینجا اگر کسی بگوید که غیبت نکنید، چون حرام است، در واقع فریب کاری میکند. در رسالههای مراجع هم است که اگر در جایی نهی از منکر متوقف بر غیبت کردن بود، غیبت کردن مجاز است. بصیرت یعنی تشخیص این موارد. شیاطین در بین احکام و ارزشهای اسلامی هر چه به نفعشان است، آن را مطرح میکنند. کسی که صد بار به این نظام خیانت کرده، حالا برای اینکه دوباره جا باز کند و خیانت جدیدی بکند، میگوید وحدت را حفظ کنید. این جمله یعنی اینکه من را هم به بازی بگیرید. یعنی از عیبها و خیانتهای من چشم پوشی کنید. آن روزی که خودشان در رأس کار بودند و همه آدمهای خوب را به بهانه مخالفت با آنان از کار بر کنار کردند و افرادی را صرفا برای منافع مادی سر کار آوردند، سخن از وحدت نبود، اما امروز که از همه جا رانده شدهاند و هیچ کس به آنها اعتنایی نمیکند، دم از وحدت میزنند و اخلاق اسلامی را به رخ میکشند.
در عالم انسانی، بزرگترین حماقت است که فریب اینها را بخوریم و از منظر اسلام هم پذیرفتن حرف اینها ترک واجب اجتماعی است. ما داریم به اسم حفظ وحدت، به اسلام خیانت میکنیم. چه وحدتی با چه کسی؟ با شمر و یزید؟ مؤمن باید بصیرت داشته باشد و بفهمد که پایان این ماجرا چیست؟ آن وقتی که پای اسلام در میان آمد باید ببینیم مصلحت اسلام چه اقتضایی دارد. شما روایات را مخصوصا در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام که حکومت اسلامی تشکیل دادند، ببینید که در واکنش به برخی از کوتاهیها چه تعابیر تندی به کار میبرد. در جایی به شخصی میگوید مادرت به عزایت بنشیند، یا در تعابیر دیگری میگوید "یابن الطلقاء" و یا تعابیر تند دیگری؛ آیا امیرالمؤمنین اخلاق اسلامی بلد نبود. ما فقط در مواقعی که رفاقتمان محفوظ میماند و با راحتی ما تناسب دارد، سخن میگوییم، اما جایی که باید با کسی برخورد کنیم، یادمان میرود و سکوت میکنیم. در اینجا پای دین در میان است. دین عزیزتر است یا رفیق؟ باید حساب اینها را کرد.
پس چهار اصل گفته شد که "مبانی فکری خودمان را تقویت کنیم"، "در برخورد با کسانی که در تشخیص وظیفه با ما متفاوت هستند، بیاحترامی نکنیم"، "مراقب نفوذ دشمنان و منافقان باشیم" و "در جایی که به یقین رسیدیم شخصی میخواهد به ضرر اسلام کار کند، با او مبارزه کنیم". اینها از اصول قطعی ما است و نباید آنها را با یکدیگر خلط کنیم. اگر این اصول را در نظر بگیریم، بسیار راهگشا خواهد بود و میتوانیم وظایفمان را درست انجام دهیم و انشاء الله سالم از این دنیا برویم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : متن کامل سخنرانی, آیتالله مصباح, حکومت اسلامی, دم از وحدت, اعضای حزب موتلفه اسلامی, حرکتهای اجتماعی و سیاسی, ,